جملاتی از کتاب تصرف عدوانی

لنا آندرشون نویسنده ی سوئدی رمان تصرف عدوانی ست که در سال ۲۰۱۳ جایزه ی بهترین رمان سال سوئد را بابت نوشتن این داستان دریافت کرد. کتاب ماجرای عاشقانه ی زنی را روایت می کند که در دستان نیرومند ” امید” گرفتار می شود .نگاهی که نویسنده در این داستان به مفهوم امید دارد نگاهی سرزنش آمیز و تحقیر کننده است. وقتی ما در شرایطی امید را پذیرا می شویم که تناسبی با موقعیت و کانتکست ندارد،امید دیگر واهی و بی خاصیت نیست بلکه هیولایی ست که هر روز ما را می بلعد و پس می دهد و باز روز از نو و روزی از نو . لنا اندرشون زشتی این بلعیدن و باز پس دادن را در این داستان به ما نشان می دهد. برتراند راسل جمله ای کم نظیر دارد و من این جمله را خیلی دوست دارم .او می گوید:

هیچ وقت اجازه ندهید آنچه را دوست دارید حقیقت داشته باشد ،یا آنچه را که فکر می کنید حقیقت بودنش برای بشر مفید است شما را منحرف کند.فقط و تنها به اینکه واقعیت ها چه هستند نگاه کنید.

کتاب تصرف عدوانی را  سعید مقدم ترجمه کرده و نشر مرکز هم آن را منتشر کرده است.

 

 منبع رنج و اشتیاق ما

انسان مدرن کتاب می خواند ، فیلم می بیند ،تجزیه و تحلیل می کند و به توانایی های شناختی اش می بالد اما همین انسان مدرن مفهوم پرداز آنقدر به قدرت ذهن و زبان اش متکی شده است که در دامی همچون چاه ویل در اسارت به سر می برد.

زبان، اندیشه و واقعیت همیشه با هم همسو و هم راستا نیستند و در مورد انسان مدرن مفهوم پرداز گاهی شاهد هستیم که آرمان سازی و تخیل از واقعیت پیشی می گیرد.انسان ترجیح می دهد با تخیل، شناخت ها و باور هایش همسو شود تا هماهنگی شناختی اش را حفظ کند و گاهی این کار را تا جایی ادامه می دهد که ناهماهنگی واقعیت دنیای بیرون با باورها و خواسته هایش را نادیده می گیرد.

اما این نادیده انگاری طولانی مدت نخواهد بود، بالاخره شکاف بین تخیل و واقعیت نمایان می شود و بی شک این وضعیت آزاردهنده است. در این بین گاهی قارچ های سمی می رویند تا این شکاف پر شود. نام یکی از این قارچ های سمی امید است . امید واژه ای زیبا، انگیزه بخش و پرفروغ است .هم دل نواز است و هم چشم نواز. چه کسی می تواند بگوید ازامید، مفهومش و کارکردش بیزار است؟ امید زیباست شاید به همین خاطر گستاخانه به خودش اجازه می دهد هر جایی که دلش می خواهد حاضر شود و دلربایی کند.

امید گاهی بین تخیل و واقعیت می ایستد و شروع به افسون گری می کند:

ساده ترین و کم اهمیت ترین رویدادهای دنیای واقعی را چنان با شکوه جلوه می دهد که کسی به راحتی توان مقابله با این اغواگر بی رقیب را نخواهد داشت. امید اغواگری زیبا و پر شور است.در ما شور بر می انگیزد و حقایقی شاعرانه را پیش چشم مان به رقص در می آورد .اما مشکل از جایی شروع می شود که آنچه را امید به ما نشان می دهد به واقعیت دنیای بیرون ربط می دهیم .و اشتباهی فکر می کنیم هر ذهنیتی به عینیت تبدیل می شود درحالی که این نگاه نوعی تفکر جادویی و فریبنده است.

امید می تواند منبع رنج باشد وقتی بی موقع وارد میدانی می شود که عرصه ی او نیست ،وقتی سلطه جویانه جای واقعیت را غصب می کند .واقعیت چیست؟ شاید اراده ی مسلم انسانی دیگر .

امید می تواند منبع رنج باشد وقتی پای عشق در میان است .چه بسیار عشق های یک سویه ای که امید آنها را در دریای شورمندی انداخت و راه نجات را نشان شان نداد.

تصرف عدوانی داستانی درباره ی عشق و امید 

استر نیلسون نویسنده است .دنیایش نوشتن و مفهوم پردازی ست .نوشتن لذت بخش ترین کاری ست که او انجام می دهد: زیستن در دنیایی بی حصار ،مانوس شدن با کلمات و ایده ها و کشف جهان بی مرز فلسفه .

استر یاد گرفته بود رابطه ای بیاندیشد،کاری که انسان هوشمند امروزی مفتخرانه آن را انجام می دهد:ربط دادن هر چیز به چیزی دیگر.

استر هم همین کار را می کرد،کلمات و مفاهیم برای او چیزی بیش از کلمه و مفهوم بودند و او با تسلطی که بر کلمات و مفاهیم داشت یاد گرفته بود ساده ترین رفتارها را به پیچیده ترین ویژگی ها ربط دهد، به طور مثال شکل لمس کردن پارچه را به طبع لطیف و ملایم یک نفر ربط می داد .

استر عاشق شد و مثل همیشه رابطه ای فکر کرد. او خوش خیالانه هر رویداد کوچک در واقعیت را در خدمت عشق می دید.. کسی که عاشق می شود غرق شکوه و جاذبه ی عشق است همچون پادشاهی فاتح روی زمین راه می رود و امید هم با جذبه تر از همیشه کنارش قدم می زند.

اما عشق اگر یک سویه و بی پاسخ بماند چه ؟ چه کاری از دست امید بر می آید ؟چه کاری از دست امید زیبا و پر ابهت بر می آید ؟ وقتی اراده ی معشوق ایجاب می کند جلوی چشم های بهت زده ی عاشق معصوم امید را خفه کند.

جایی برای انکار خواهد ماند؟

داستان کتاب “تصرف عدوانی” توجه ما را به جای حقیقت زیبا به واقعیت نازیبا جلب می کند به اینکه نجات دهنده، واقعیت نازیباست و به اینکه وقتی پای عشق در میان است گاهی ناامیدی شفابخش تر از امیدواری ست.

جملاتی از کتاب 

مغز انسان درک دقیقی از زمان ندارد.به آن چه اشتیاقش را دارد، پیش تر رسیده است. جهش زمانی رخ می دهد که نمی خواهیم آینده ای را که اکنون می شناسیم از دست بدهیم.

***

واقعیت این بود که همیشه از ملال و خستگی روحی بیزار بود. عذاب کشیدن را راحت تر تحمل می کرد تا ملالت.

***

استر گفت : “فکر می کنم مشکل اساسی این است که ما کنش های دیگران را رفتارباورانه تفسیر می کنیم،از بیرون و عینی.اما کنش های خودمان راپدیدارشناسانه، از درون آگاهیمان می فهمیم. این معضل بشر است. برای همین ما برای فهم رفتار خودمان،چنین گشوده و فراخ دلیم،اما برای فهم دیگران،چنین بسته و تنگ نظر…

***

از نظر رفتار شناختی، انسانی مختار، اما از نظر پدیدار شناختی،سگی مطیع…

***

نیرو و شایستگی تحسین برمی انگیزد،نه عشق. شکنندگی انسان است که عشق را پدید می آورد .اما شکنندگی کافی نیست. اتکاء به خود و با فاصله به خود نگریستن باید آن را تکمیل کند. شکستگی ها موجب نرمی و ملایمت می شوند،اما دیر یا زود،آن چه نرمی را برمی انگیزد،باعث پرخاشگری نیز می شود. ضعف مطلق به سبب ناتوانی خود،به اندازه ی نیروی فولادین،عشق را غیر ممکن می سازد.

***

و در بخش پایانی کتاب تصرف عدوانی می خوانیم:

“آدمیزاد با پاسخ قطعی آسان تر از پاسخ مبهم کنار می آید . این قضیه به امید و ماهیت آن مربوط می شود.امید انگلی است در بدن انسان که در همزیستی کامل با قلب او زنده است .کافی نیست انسان دست و پای آن را ببندد و گوشه ای تاریک پنهانش کند. به آن گرسنگی نیز نمی شود داد.نمی شود فقط نان و آب به این انگل داد. باید جلو تغذیه اش را به طور کامل گرفت . اگر امید به اکسیژن نیاز داشته باشد،آن را به دست می آورد. اکسیژن در صفتی است که موصوف گمراه کننده ای دارد. در قیدی نسنجیده است،در حرکتی برای همدلی است به جبران قصوری. در رفتار،در لبخند،در درخشش چشمان است. انسان امیدوار غافل می مانداز این که همدلی نیرویی است مکانیکی .آنان که بی توجه اند ،به طور خودکار ،کارهایی از سر لطف انجام می دهند برای این که هم خودشان را محافظت کنند و هم دردمندان را…

امید را باید با گرسنگی کشت تا حیوان میزبانش را گمراه و گیج نکند. امید را فقط به کمک بی رحمی روشن می توان کشت .امید ستمگر است ،چون دست و پا را می بندد و زنجیر می کند.

وقتی انگل امید را از حیوان میزبان جدا می کنند،میزبان یا می میرد یا آزاد می شود.

باید گفت امید و همزیستی ناشی از آن به تغییر میل درونی معشوق باور ندارد.امیدی که در قلب انسان ساکن است ،باور دارد که این میل از پیش وجود داشته است.معشوق آن چه را وانمود می کند که واقعا نمی خواد،واقعا می خواهد . یا آن چه را وانمود می کند نمی خواهد،می خواهد که جهان بداندیش گمراه کننده ی پیرامونش آن را بخواهد .خلاصه ،چنین نیست که به نظر می رسد.حقیقت اثری است خفیف از چیزی دیگر…”

2 پاسخ

  1. ساجده جان همینطور که توی وبلاگم خوندی ، منم این کتاب رو خوندم . دیدگاه نویسنده به ” امید ” قابل توجه بود و همینطور که نوشته بودم ، نکته ی دوست داشتنی کتاب برام همین بود ولی موضوعی که باعث شد اونقدرا از داستان لذت نبرم ، این بود که قسمت هایی که در اصل مربوط به روایت داستان بود با قلم شیوایی نوشته نشده بود و بیشتر شبیه گزارش یه اتفاق بود و جای خالی اون احساس عاشقانه کاملا مشهود بود و به نظرم اگه نویسنده از زبان اول شخص برای روایت استفاده می کرد و از روی حالتها و احساسات عاشقانه ی یک زن اینقدر راحت و عادی نمی گذشت داستان دلنشین تر میشد و حتی مخاطب با حوصله و رغبت بیشتری به جملات قابل تامل داستان توجه میکرد

    پست مربوط به امید از نگاه خانم آندرشون و بیدل دهلوی هم تا حدودی آماده س که بذارم توی وبلاگم

    1. چه خوب راضیه جانم
      مشتاقم که پست جدید ات رو در این مورد بخونم .

      اینکه میگی از احساسات عاشقانه ی یه زن به راحتی گذشته شاید به خاطر این باشه که نویسنده سوئدی هست و درک و انتظارات غربی ها از احساسات عاشقانه با ما که شرقی هستیم فرق داره
      شاید هم نویسنده کاملا عمدی این نوع روایت رو انتخاب کرده تا پیامی که قصد داره منتقل کنه بیشتر از هر چیز دیگه ای به چشم بیاد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط