درباره ی دکتر شیوا دولت آبادی

از مدتها پیش می خواستم راجع به خاطره ی خوبی که دکتر شیوا دولت آبادی برای من ساختند بنویسم اما هر بار مردد می شدم .یکی از دلائل تردیدم این بود که قصد نداشتم جزئیات اتفاقات را شرح دهم و ذکر خاطره بدون اشاره به جزئیات ناقص و مبهم می شد اما در نهایت تصمیم گرفتم ماجرا را بدون اشاره به جزئیات و با حذف بخش اصلی ماجرا بنویسم چرا که هر روز جای خالی این خاطره را در سایت می دیدم . در نهایت متقاعد شدم که نوشتن در این مورد بهتر از ننوشتن است .

و حالا شرح بخشی از ماجرا :

اسفند ماه سال ۱۳۹۱ با شور و شوق زیاد در چهارمین کنگره ی انجمن روان شناسی ایران شرکت کردم . در آن سال دکتر دولت آبادی هم ریاست انجمن را به عهده داشتند و هم رئیس کنگره بودند.

تعداد شرکت کنندگان کنگره ی آن سال بیش از حد انتظار و بیشتر از ظرفیت مکانی بود که برای کنگره در نظر گرفته بودند . یادم هست ساعت ۸ صبح ظرفیت سالنی که مراسم افتتاحیه برگزار می شد تکمیل شد و عده ی زیادی ایستاده برنامه ها را دنبال می کردند.

همان روز اول طی اتفاقی ناخواسته و پیش بینی نشده کیف و مدارک و گوشی من گم شد و سردرگمی و اضطراب من لحظه به لحظه بیشتر می شد. به پیشنهاد دکتر نوری (یکی از استادان خوب دانشگاه اصفهان) موضوع را با دکتر دولت آبادی در میان گذاشتم و ایشان به من اطمینان خاطر دادند که کمک می کنیم مدارک و گوشی پیدا شود.

یادم هست آن روز با وجود تمام مشغله هایی که داشتند و همزمان باید جواب چندین نفر را هم می دادند پیگیر حل مشکل من شدند و یکی یکی با کسانی که می توانستند کمکی بکنند شخصا صحبت کردند .

بعد از پایان برنامه های روز اول کنگره، سالن تقریبا خالی شده بود و من همچنان تحت استرس زیادی بودم . آن روز دکتر دولت آبادی ساعت ۶ عصر با وجود شلوغی خیابان ها و طولانی بودن مسیر و با وجود اینکه روز شلوغ و پر استرسی را هم طی کرده بودند و خودم شاهد بود که بی نظمی های پیش بینی نشده هم کم نبود و انتظارات از ایشان خیلی زیاد بود و با وجود اینکه در خانه شان هم مهمان داشتند و دومین روز کنگره هم با تمام مشکلات و حواشی اش در پیش بود به همراه یکی از دانشجویان برای کمتر شدن اضطرابم، من را تا خانه رساندند، با اینکه من هیچ انتظاری از ایشان نداشتم و ایشان هم چنین مسئولیتی در برابر من نداشتند.

آن شب تا صبح هم شوق داشتم و هم اضطراب. هم دلگرم بودم و هم نگران و ترکیب عجیبی از هیجانات مثبت و منفی را تجربه می کردم که برای خودم تازگی داشت .

صبح روز دوم کنگره قبل از ساعت ۸ به دانشگاه رسیدم و مستقیم به دانشکده ی روان شناسی رفتم و دیگر قصد نداشتم برای پیگیری مشکل به دکتر دولت آبادی مراجعه کنم هم به این خاطر که می دانستم ایشان در حال حاضر مشغله ی زیادی دارند و هم اینکه روز قبل لطف شان را درحق من تمام کرده بودند و نباید بیشتر از این ایشان را درگیر مشکلات شخصی خودم می کردم اما حوالی ظهر ایشان خودشان با من تماس گرفتند و گفتند:

” از صبح تا حالا منتظرت هستم. کجا بودی ؟ چرا هیچ خبری به من ندادی ؟”

وقتی دیدم با وجود اینکه نزدیک به چهار هزار به قول خودشان مهمان از سراسر کشور دارند و مسئولیت هایشان هم کم نیست اما همچنان پیگیر حل مشکل من هستند حیرت کردم و اضطرابم را برای لحظاتی فراموش کردم، هر چند سفارش دکتر نوری هم بی تاثیر نبود اما لطف و سخاوت دکتر دولت آبادی بیشتر از آن بود که تا آن زمان در تصور من می گنجید.

بالاخره کیف و گوشی و مدارک پیدا شد و من بعد از ۲۴ ساعت استرس مداوم یک نفس راحت کشیدم .

همیشه این خاطره را به وضوح به خاطر دارم و یادم نمی رود در لحظاتی که به شدت مستاصل شده بودم و در آن شلوغی و همهمه و آشفته حالی که هیچ کس حواسش به کس دیگری نبود چطور دکتر دولت آبادی با همراهی و همدلی کمک کردند تا یک فشار روانی کلافه کننده را پشت سر بگذارم آن هم در شرایطی که کوچکترین انتظاری از ایشان نداشتم.

بعد از این ماجرا در طول این سال ها دو بار دیگر هم ایشان را دیدم و یک بار با یادآوری خاطره آن روز گفتم که سخاوتمندی بی دریغ شان را فراموش نمی کنم.

این روزها بیشتر از قبل به این موضوع فکر می کنم که اتفاقات زندگی هر چقدر هم سخت و طاقت فرسا باشند تمام می شوند و در خاطرمان کمرنگ می شوند تا جایی که حتی جزئیات آن اتفاقات را هم به یاد نمی آوردیم اما حس و حال و احساسی که در ما به جا می گذارند تمام نمی شود .انگار که خاطرات ما منبع بی پایانی از عواطفی هستند که گاهی به آن ها نیاز داریم : هر خاطره ی خوب با هیجانات و عواطف مثبتی که به همراه دارد یک سرمایه است.

پی نوشت: عکس مربوط به آبان ماه سال ۹۸ و هفتمین کنگره روان شناسی است.

 

4 پاسخ

  1. ساجده جان ممنون که این خاطره و این حس خوب بعد از اون اتفاق رو به ما انتقال دادین.به عنوان یک نقطه قوت عرض کنم خوب می نویسید و به دلم نشست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط