درباره ی توجه | حافظه | فراموشی | یادگیری | دیدگاه اندیشمندان

دنیای روان شناسی وسیع و متنوع است، آنقدر که وقتی وارد این رشته می شوی به چندین سال زمان نیاز داری تا مباحث و شاخه های مورد علاقه ات را به درستی شناسایی کنی، شاید هم تا سال های سال سردرگم باشی و معتاد به پراکنده خوانی شوی و از این شاخه به آن شاخه بروی و با این توجیه نابجا که همه ی شاخه های روان شناسی به هم مرتبط است، سرپوشی روی احساس سردرگمی ات بگذاری .

من هم این سردرگمی را مدتی تجربه کردم : به شاخه های زیادی علاقه مند بودم و نمی توانستم از یک علاقه به نفع دیگری صرفه نظر کنم، تا اینکه در نهایت بر اساس سه معیار علاقه مندی، نیازمندی و دغدغه مندی به این نتیجه رسیدم که مسیر انتخابی من در جاده ی پر ازدحام روان شناسی به سمت علوم شناختی، نظریه های شناختی و به طور کلی رویکردهای شناختی و شناختی رفتاری و مدل های منشعب از آنهاست.

در این بین اختصاصا سه موضوع برای من مهم تر و جذاب تر است:

توجه، حافظه و یادگیری ( از نظریه و پژوهش راجع به این موضوعات تا کاربردشان در زندگی روزمره) و در نهایت رسیدن یا نرسیدن به معنا و سودمندی و تاثیرات آنها.

لازم به توضیح بیشتر نیست که پرداختن به همین سه موضوع آن هم در عام ترین شکل خود ،کار یک عمر جستجوگری و تحقیق و تفحص است .

توجه

تقریبا در تمام مدل های درمان های روان شناختی، کار درمانگر تنظیم توجه درمانجوست. درمان فرایندی ست در جهت هدایت کردن توجه، تا جایی که نگرش و بینش جدیدی برای مهار کردن توجه در درمانجو تثبیت شود. بر همین اساس می توان گفت در تمام اختلال های روانی هم ما با بدکارکردی توجه رو به رو هستیم : توجه غیر ضروری، توجه افراطی، توجه بی ربط، توجه مداوم، کمبود توجه، توجه پخش و پراکنده .

همین تنظیم نبودن توجه باعث سردرگمی و مغشوش شدن ذهن می شود. به همین خاطر یکی از مهم ترین سوالاتی که نیاز داریم پاسخ آن را بدانیم این است که توجه مان را در جنبه های مختلف زندگی به چه سمتی هدایت کنیم؟ روی چه موضوعاتی بیشتر تمرکز کنیم؟ و چه مسائل و موضوعاتی را نادیده بگیریم و به آنها توجه نکنیم؟ هر چند پاسخ به این سوال با توجه به جهان بینی و ارزش های افراد با هم متفاوت است اما احتمالا می توانیم  پاسخ های مشابهی پیدا کنیم که برای تعداد زیادی از افراد مناسب است.

حافظه

بزرگترین سوالات و ابهامات من در مورد مسئله ی حافظه و فراموشی ست.

  • ما اطلاعات زیادی از دوران کودکی مان (کمتر از پنج سال ) به یاد نمی آوریم : دورانی که بدون شک هیجانات شدیدی را تجربه کرده ایم. اما این دوران اثر گذار به راحتی به دست فراموشی سپرده شده است .
  • بعضی از ما در دوران سالمندی دچار آلزايمر مي شويم . بيماري پيچيده و سهمگيني که اگر شروع شد و تا مرحله اي پيش رفت ديگر درمان پذير نيست .
  • ما نقاط عطف و لحظات بحراني زندگي را گاهي به وضوح هر چه تمام تر به ياد مي آوريم و با يادآوري خاطرات به نوعي مجازات مي شويم.
  • بسياري از خواب هايي که مي بينيم را فراموش مي کنيم اما بعضي خواب ها را تا سال  ها بعد به ياد مي آوريم.
  • داروها و مواد روان گردان تغييراتي در حافظه به وجود مي آورند.
  •  گاهي خاطرات شيرين زندگي را به راحتي فراموش مي کنيم و به اطلاعات گزينشي مي چسبيم .
  • بعضي از روح باوران مي گويند ما قبل از اينکه به این دنيا بياييم جاي ديگري بوديم اما به ياد نمي آوريم.

 

اين روزها فکر مي کنم اسرار شگفت انگيزي در همين مسئله ي حافظه و به يادآوردن ها و فراموش کردن ها نهفته است که شايد بتوان به بخشي از اين اسرار دسترسي پيدا کرد.

ايزومي شي کي بو _شاعر ژاپني شعری دارد که اغلب آن را می خوانم:

چه کسي در اين دنيا سزاوار زندگي نيست ؟

آن کس که فراموش مي کند يا آن که فراموش مي شود؟

کنجکاو هستم بدانم انديشمنداني که سال هاي سال در مورد زندگي و رفتار انسان تفکر و مطالعه کردند چه ديدگاهي راجع به فراموشي دارند و عمده ترين تاکيدهاي آنها درباره ي فراموشي و به ياد داشتن مرتبط با چه موضوعاتي بوده است.

یادگیری

يادگيري يکي از دغدغه هاي هميشگي من بوده است و حيطه ي وسيع آن جذاب و پر کشش است: از فهم و درک و مقايسه ي نظريه هاي يادگيري تا يادگيري در کاربرد و عمل و يادگيري براي زندگي بهتر .

يکي از سوالاتي که تا به حال پاسخي با جستجو در برخي پژوهش ها براي آن پيدا کرده ام اين سوال است :

چرا بعضي از ما يک اشتباه را ده ها بار تکرار مي کنيم و به سطح بالاتري از يادگيري نمي رسيم؟

يک پاسخ مربوط مي شود به وجود تعارضات هيجاني و اضطراب هاي حل و فصل نشده که مانع يادگيري مي شود .

اما مطمئنا پاسخ هاي ديگري هم مي توان براي اين سوال پيدا کرد.

من مسئله ي توجه و حافظه و يادگيري را عامدانه به همه ي مطالعات و جستجوهایی که دارم بسط و تعميم داده ام تا هم روي اين موضوعات متمرکز تر باشم و هم اينکه روشن شود از اين طريق چه کشف هاي تازه اي در راه است. شايد روزي هم به اين نتيجه رسيدم که چنين تعميمي اشتباه بوده است يا کاملا برعکس: پرسود و ارزشمند. 

قصد دارم چه کار کنم ؟

مدتي ست به اين سوال فکر مي کنم که چرا بايد جمله هاي نغز و پرمعني بسياري از انديشمندان اين روزها بين انبوه اطلاعات سرسام آور گم شود يا کمرنگ شود يا سطحي و عجولانه خوانده شود؟ يا آنقدر فوروارد شود و به اشتراک گذاشته شود تا خاصيت اثرگذاري اش را از دست بدهد و ذهن هايي که به سطحي خواني عادت کرده اند طوطي وار آن ها را بخوانند و هيچ حظي نبرند. چرا استفاده از جملات انديشمندان مثل استفاده از پادري شده است : همه با کمترین توجه، سريع و زياد از روي آن ها رد مي شوند و آنچه به جا می ماند جملاتی خاک آلود و پایمال شده است. آن هم جمله هايي که غالبا دستاورد سال ها تجربه و دانش و تأمل و دردها و رنج هاي يک انديشمند است.

 تصميم گرفتم در بين آثار تعدادي از انديشمندان به دنبال پاسخ به اين سه سوال باشم :

  1. به چه چيزي توجه کنیم ؟ ( براي لحظه ها و دقيقه ها )
  2. چه چيز هايي را فراموش نکنیم و مدام تکرار کنم و به ياد بسپاریم؟ ( براي روزها و ماه ها)
  3. چه چيزهايي را ياد بگيریم ؟ ( براي سال ها )

روشي که براي پاسخ به اين سوالات انتخاب کردم از هيچ استاندارد از پيش تعيين شده اي تبعيت نمي کند. به اين صورت که علاوه بر خواندن آثار انديشمندان، در عالم خيال هم روبه روي آن ها مي نشينم و با هم گفتگو مي کنيم. وقتي اين ايده را با يکي از دوستان خوبم در ميان گذاشتم گفت : ويل دورانت هم در کتاب لذات فلسفه در يکي از فصل هاي آن کتاب چنين روشي را به کار برده است . به سراغ کتاب لذات فلسفه رفتم و فصل مورد نظر را خواندم. در آن کتاب ويل دورانت باغي را توصيف مي کند که جمعي از فيلسوفان و انديشمندان در آنجا جمع هستند و با هم راجع به جنبه هاي مختلف تاريخ بحث و تبادل نظر دارند.از کار جذاب و دلنشين ويل دورانت لذت بردم و نمی دانستم او چنین کار جالب توجهی انجام داده است.

 در اين کار تلاش کردم پيام هايي را که از تاکيد انديشمندان بر مسائل و موضوعات خاص دريافت و برداشت مي کنم در قالب ” آنچه نياز داريم به آن توجه کنيم، فراموش نکنيم و ياد بگيريم” را کشف، پيدا و منتقل کنم. حيطه ها را هم طبقه بندي مي کنم تا کلي و مبهم نباشد : در زندگي، در عشق، در موفقيت شغلي و در رشد فردي و سلامت روان.

ممکن است هيچ انديشمندي مستقيما به “آنچه نياز داريم توجه کنيم” اشاره اي نکرده باشد اما من با بررسي ديدگاه آن انديشمند چنين پيامي را از بطن نوشته هاي او استنباط کنم. واضح است که براي اين کار جمله هايي را که در آثار يک نويسنده تکرارپذيري بالاتري دارند  انتخاب مي کنم به نشانه ي تاکيد آن نويسنده.

بدون شک اين روش عاري از خطا نيست. خصوصا اين که من به همه ي آثار يک نويسنده و انديشمند هم دسترسي ندارم اما فکر مي کنم انجام اين کار نسبت به انجام ندادنش مزيت هاي بيشتري دارد:

مزيت اول_ تا حدي مي توانم جهان بيني يک انديشمند را بشناسم و دنياي ذهني او را بهتر و بيشتر درک کنم ( کاري که هميشه براي من مثل يک سفر ماجراجويانه شگفت انگيز بوده است )

مزيت دوم_ نسبت به سطحي خواني و سرسري خواني جمله هاي بزرگان حساس تر مي شوم و در دنياي رنگارنگ اطلاعات تسليم سطحي خواني نمي شوم . به طور مثال اگر جمله اي از ويليام جيمز مي خوانم به اين سوال فکر مي کنم که آيا اين همان موضوعي ست که ويليام جيمز مي خواهد به آن توجه کنم؟ يا در اين مورد اشتباه مي کنم ؟

مزيت سوم_ مي توانم ديدگاه هاي انديشمندان را با هم مقايسه کنم و شباهت ها و تفاوت هاي آنها را با هم پيدا کنم. هر چند اين کار مي تواند به شدت تحت تاثير سوگيري هاي من قرار بگيرد اما تا جاي ممکن سعي مي کنم اين خطا را به ياد داشته باشم و جلوي آن را بگيرم البته بخشي از اين خطا هم ناآگاهانه و اجتناب ناپذير خواهد بود.

مزيت چهارم_ به حس کنجکاوي و نياز به جستجوگري به شکل هدايت شده تر و منظم تري پاسخ مي دهم به جاي پراکنده خواني هاي بي حاصل و معلق .

اين چهار مورد مزيت هايي بود که تا الان به ذهنم رسيد اگر درحين کار مزيت هاي ديگري هم کشف کردم در ادامه همين مطلب، اينجا مي نويسم .

پست هاي مربوط به اين موضوع را درقالب “سوال از انديشمندان ” منتشر خواهم کرد.

 

 

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط